به دلی دل بسپار که ...

💫به چشمےاعتمادکن که،
به جاےصورت به
سیرت تو مےنگرد

💫به دلےدل بسپار
که جای خالی برایت
داشته باشد

💫ودستے رابپذیرکه
بازشدن رابهتر از
مشت شدن بلدباشد

 

گـــــــاهي بايد بد بود...




به فکرِ انتقـــــام بود;نگــــذشت ... نبخشیـــــد !!

همیشــــه دوستــت دارم کار ســــاز نیست...

گاهـــی باید فریـــاد زد;

ناســــزا گفت ... قهــــر کرد!!

گاهـــی باید همـــان باشــی

که هـــیچ کس تاب تحــــملت را ندارد...

.

..

که بتوانــــی فقط در خلــــوت خود بمــــانی!!




شاید اینگونــــه درد کمتــــری بکشــــی ....!




گاهي بايد نبخشيد کسي را ،

که بارها او را بخشيدي و نفهمـيــــد ،

تا اين بار در آرزوي بخشش تو بــــاشـــد......

گــــــــاهي نبايد صبر کرد ،

بايد رها کرد و رفت تا بداننــــــد ،

اگر ماندي ، رفتن را بلد بـوده اي.....

گـــــــاهي بر سر کارهايي که ،

براي ديگران انجام ميــدهـي ،

بايذ منت گذاشـــــــــــت ،

تا آن را کم اهميت نداننـــــــد....

گـــــــاهي بايد بد بود براي کسي ،

که فرق خوب بودنت را نميـــداند.......

و گـــــــــــــــاهي.........

بايد به آدم ها از دست دادن را متذکر  شـــــــد.....

آدم ها هميـــشه نميمانند.......

يک جا در را باز ميـــــــــــکنند ،

و براي همـــــــيشه ميروند.......




یه مدت آپ نمیکنم تا حالم خوب بشه اما سعی میکنم بهتون سر بزنم...

برام دعا کنید...


سکــــوتـــ...



بعضــی وقتا سکوتـــ میکنی !!!

چــون اینقدر رنجــیدی که نمی خوایی حرفـــ بزنی

بعضــی وقتا سکوتـــ میکنی !!!

چون واقعــاً حــرفی واسه گــفتن نداری

گاه سکوتـــ به اعـــتراضه !!!

گاهی هم انتظـــار !!!

اما بیشـــتر وقتا سکوتــــ واسه اینه که

هــیچ کلمه ای نمی تونه غــمی رو که

تو وجودتـــ داری رو توصیفـــ کنه...!!!

مشــکی به تن کنید...



مشــکی به تن کــنید

عــزا گرفته ام ...

برای مـرگــ یکــ احســآس

احســآسی به بزرگــی یکـ غـرور له شده

به زیرخیانتـــ های یک غرور دروغـــین

 اینجــا ...

در خــلوتگاه این عشــق

صــدای شیونهای دردناکـم

صــدای نفرین های این دل شکسته ام

روزی به گوشتـــ خواهـد رسید ...

این صـدا را ...

دستـــ سرسختـــ سرنوشتـــ به گوشتــ میرساند

برای زجــرهای این قلبـــ ســوخته ام

برای هرنفــس که با مرگــ کشیدم ...

برای تکـ تکـ ثانیه های تنهــایی ام

وبرای غــرور شکسته ام ...


دیــدار به قیامتــــ عـــزیز لــعنتی ...

می دونــی . . . ؟

مــی دونـی . . . ؟

بایـد بفـهـمی وقـتی دلــتــــ می گــیره ...

تنـهــایی !

بایـد یـاد بـگیــری از هـیــچ کــس تــوقــع نــداشتـه بـاشی !

بایــد عــادتــ کنـی کـه بـا کـسی درد دل نـکنـی !

بایـد درکــ کـنی کـه هـر کـس مـشکـلاتـــ خـودشــو داره !

بایـد بفـهـمی وقـتی

نـاراحـتی ...دلـتـنگی ...یـا بـی حــوصـلـه ای ...

هـیــچ کـس حـوصـلـه ی تــو رو نـداره !

دیگـه بایـد فهــمیـده بـاشی هــمـه رفـیــقِ وقـتـای خـوشی انـد !

::

::

::

::

::

کلیکـــ کن

نمـــیتونی...

ﺍﺳــﻤشو ﺍﺯ ﻣﻮﺑﺎﻳلتــ ﭘﺎکـــ می کنی ...


ﻣﺴﻴﺠﺎﺵ دیلیتــ می ﺷﻪ ...

ﺑﻪ ﺧﻮﺩتــــ ﺗﻠﻘﻴﻦ می کنی خــیلی هپی مپی هستی ...

ﺍﻣﺎ ...

ﺑﺎ ﺟﺎی ﺧﺎﻟﻴﺶ ﺗﻮ قلبتــــ ﭼﻴﻜﺎﺭ می کنی ...؟

ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﺸﺎﺑﻪ اسمی ﭼﻴﻜـــﺎﺭ می کنی ...؟

ﺑﺎ آﻫﻨﮕﺎیی ﻛﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﮔــﻮﺵ ﻣﻴﻜﺮﺩی ﭼﻴﻜﺎﺭ می کنی ...؟

وقــتی ﺍﺯتـــ ﺳﺮﺍﻏﺸﻮ می ﮔﻴﺮﻥ ﭼﻴﻜﺎﺭ می کنی …؟

وقــتی ﺗﻴﻜــﻪ ﻛﻼﻣﺸﻮ می ﺷﻨﻮی ﭼﻴﻜﺎﺭ می کنی ...؟

شبها موقــع خوابـــ که یاد شبـــ بخــیر گفتناش میفتی ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ؟

::

::

::


بــرای دیدن هنر های دسـتـم اینجا کلیکـ کن

 MYART66.BLOGFA.COM

باید رفت ...

گــــــــاهی باید رفتـــــــــ ...

گــــــاهی باید چـــــمدانی کوچــــک به اندازه یکـــ تکه از دلتــــــ ؛

که هنــــوز در دستانتــــ باقی استـــ انتخابـــ کرد ...

باید گذاشتــــ و گـذشتــــ ...

چشـــم ها را بستــــ و رفتـــــ ...

دور شد از قضاوتــــ های یکــ طرفه و قصه های تکــــراری

این موجوداتــــ دو پای مدعــــی احساس ...

باید رفتــــ به نقطه ای پر از آرامــــش ...

آرامشـــی هرچند کـــوتاه و موقتی ...

باید برای پیدا کردن چاهـــی عمیق برای دفــــن خاطرات تلاش کرد ...

باید رفت ...



یه سر ادامـــه مطلبــم بزن


ادامه نوشته

خـــدایا …

گاهی که دلم از این و آن و زمـــین و زمـــان می گیــرد ،

نگــاهم را به ســـوی تو و آســمـان می گیرم ،

و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ،

تا کم کم چشـــــــــم هایم با ابـرهای بارانیتــــ همراهی می کنند

و قلبـــم سبکــــ می شود آنــوقتــــ تو می آیی و تـمــام فضـــای دلـم را

پر می کنی

و مـــــن دیـــــــگــــر آرام می شــــــوم

و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد !

چون تـــو را در قلبــــــــــــــم دارم …

الـــــــهی...

الــــــهی

با خاطـــری خســـته از اغــیار و با دلــی به فضــل تو امــیدوار می خـوانمتـ.

دســتــ از غــیر تو شســـته و در انتظــار رحــمتتــ نشسته ام.

بدهـی کـــریمی , ندهـی حکــیمی، بخـوانی شــاکرم , نخـوانی صــــابرم.

الــهی احــوالم چــنان اسـتــ که می دانــی و اعــمالم چنین اسـتــ

که می بینــی. نه پای گــریز دارم و نه زبان ســتیز. شــرمگین از


کــرده ها و غــمگین از ناکــرده ها. گــناهانم را به غضــبــ منگــر و

خــطاهایم را با نگــاه رحمـــانی خـــویش بنگــر...

یا ارحــــم الـراحمــین


:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

فـــــرهاد مجیدی من یکـــــی از رفتنت خیلی دلخـــــورم

استقلال بی تو هیچــــه


دل تکانی...

غصــه هایتــ که ریختــ ، تو هم همه را فــراموش کن


دلتــ را بتکــان

اشتباهایتــ وقتی افــتاد روی زمین

بگــذار همانجا بماند

فقطـ از لا به لای اشــتباه هایتـــ،

یکــ تجــربه را بیرون بکش

قــابــ کن و بزن به دیــوار دلتــ

::

::

دلتــ را محــکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایتــ هم می ریزد

و تمام آن غــم های بزرگـــ

و همه حســرتــ ها و آرزوهــایتــ

::

::

باز هم محــکم تر از قــبل بتکان

تا این بار همه آن عشــق های بچه گــربه ای هم بیفتد !

::

::

حــالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایتـــ نیفتد

تلـــخ یا شــیرین، چه تفاوت می کند؟

خــاطره، خاطره استــ

باید باشد، باید بماند

::

::

کافــی ستــ ؟

نه، هــنوز دلتــ خاک دارد

یکــ تکــان دیگر بس استــ

تکـــاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمــیز شد… دلتـــ سبکــ شد؟

::

::

حالا این دل جای “او” ستـــ

دعـــوتش کن

این دل مال “او” ستـــ…

همه چیز ریختــ از دلت، همه چیز افــتاد و حالا

و حالا تـو ماندی و یکــ دل

یکــ دل و یکــ قابــ تجربه

یکــ قابــ تجــربه و مشتی خــاطره

مشــتی خــاطره و یکــ “او”…


خـــدایا خـــدایی کن....

خـــداوندا ...

خـــدايی كن در حـــق بنده ای كه روزگـــاری تــو را نديد ...

خـــدايی كن به تقـــدير من ...

خـــدايی كن برای ســـؤال های بـی جـــوابم ...

خـــدايی كن در حـــق روزهای بارانـــی ام ...

خـــدايی كن برای اشـــک های بی دليلم ...

خـــدايی كن برای عـــمر بی پــايــانم ...

خـــدایی کن برای ظلــم هایی که به مــن شد و ســاکت ماندم ...

 خـــدایی کن برای احســاساتی که نادیده گـــرفته شد و ســاکت ماندم ...

 خـــدایی کن برای حـــرفهای ناحــقی که شــنیدم و دم نزدم ...

 تو خــودت خـــدایی کن ...

خـــدايی كن ...

در اتنظار تو...

هميشه در انتظار کسي باش که

تو را به خاطر زيبايي هاي وجودت زيبا خطاب کند نه به خاطر جذابيتهاي ظاهريت

دوباره با تو تماس بگيرد حتي وقتي تلفنهايش را قطع مي کني

بيدار خواهد ماند تا سيماي تو را در هنگام خواب نظاره کند

مايل باشد پيشاني تو را ببوسد و حمايتگر تو باشد

مايل باشد حتي در زماني که در ساده ترين لباس هستي تو را به دنيا نشان دهد

دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگيرد

بي وقفه به ياد توبياورد که تا چه اندازه برايش مهم هستي

دل نوشته هاي من...


وقتي تنهايي چشمات همه جا دنبال يه آشناست.
گاهي به نگاه،گاهي به يه لبخند و گاهي به يه ...
دوس داري حرفاي قشنگ بشنوي. از زندگي و تكرار خسته اي . دلت آرامش ميخواد نه سكوت محض.
كسي با دلت كنار نمياد و هركس دنبال يه بهونه ست تا بره...
تو خودت گريه ميكني و ميسازي، خودتو گول ميزني!!!
خسته اي. همه ي حرفا واست تلخ و غمگين به نظر مياد...
 دنبال يه راهي كه تنهاييت تموم بشه. به هركي رو ميندازي، به كس و ناكس.
ارزش خودت رو ناديده ميگيري و خودتو ميزني به نادوني!!!
بهتره باهاش كنار بياي،
شايد تو ساخته شدي كه تنها باشي.
شايدم قراره تا يه جايي فقط تنها باشي.
شايد اين تنهايي هزار برابر بهتر از شكست و باخته.


خودتو بسپار به اون بالايي، انگار فقط اونه كه پات نشسته و هواتو داره.
بهتره به چيزاي خوب فكر كني...

دل نوشته هاي من


يه دنيا دلم گرفته.انگار امروز همه ي غماي دنيا رو خالي كردن رو شونه هاي من.

تا حالا شده نتوني حرفي رو كه مدت هاست تو دلت سنگيني ميكنه ،به كسي

،حتي نزديك ترين دوستتم بگي؟

از اينكه جووني مثل من تو اين سن، تا اين حد غمگين و

نااميده متاسفم،نميدونم واسه كي متاسفم!شايد واسه خودم...

اميدوارم هيچوقت گند نزنيد به زندگيتون


گاهي دلت ميخواد...



گـاهـی دلِـت مـیـخـواد هـمـه بـغـضـات


از تــو نـگـاهِـت خـونـده بـشـه

کـه جـسـارت گـفـتـن کـلـمـه هـا رو نـداری…

امـا یـه نـگـاه گُـنـگ تـحـویـل مـیـگـیـری


و یـه جـمـلـه مِـثـلـه: چـیـزی شـده ؟؟؟!


اونـجـاسـت کـه بـُغـضـتـو بـا یـه لـیـوان

سـکـوتـت سـر مـیـکـشـی و بـا لـبـخـنـد مـیـگـی :

نــه هـیـچـی…!

دل سوخته...

انصـاف نيـست،
کـه دنيـا آنقـدر کوچـک باشـد
که آدم هـاي تـکراري را روزي صـد بـار ببينـيم...
و آنـقدربـزرگ بـاشـد
که نتوانيم آن کسي را که ميخـواهيـم حتـي يـک بـار ببينيـم



همه ي قرارداد ها روي کاغذ بي جان نوشته نمي شوند...

بعضي از عهد ها را روي "قلب" مي نوييسم...

حواست به اين عهد هاي غير کاغذي باشه...

شکستنشان يک" آدم "را مي شکند.....


در لابه لاي دلشوره ها و ترس هايم، لب پرتگاه ايستاده ام

ميدانم دستم را نميگيري..!!

فقط محض رضاي خدا پرتم نکــن... !


مرا دوست داشته باش٬ امــــــا؛ تجربه ام نکن . . . برای آموختن، ابزار مناسبی نیســـــتم



بی کس....

چه رسم جالبی است !!!

محبتت را میگذارند پای احتیاجت …

صداقتت را میگذارند پای سادگیت …

سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …

نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …

و وفاداریت را پای بی کسیت …

و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج

يكي را دوست ميدارم...

یکی را دوست میدارم

ولی افسوس او هرگز نمیداند

نگاهش میکنم شاید

بخواند از نگاه من

که او را دوست میدارم

 ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواند

به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم

ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند....

یکی را دوست میدارم..

نوشته های من...

می گویند : شاد بنویس ...

نوشته هایت درد دارند!

و من یاد ِ مردی می افتم ،

که با کمانچه اش ،

گوشه ی خیابان شاد میزد...

اما با چشمهای ِ خیس ...!

عاشقانه هام...

یــــــــــک نفر

همیشه یــــــــــک نفر نیست
یک نفر گاهی همه است...
شاید حالا بتوانی بفهمی
وقتی
دلـــــــــــم برای تـــــــــو تنگ می شود
چه دلــــــــــتنگی عظیمی را

به دوش می‌کشم




تمام مرا با خود برده ای

نمی دانم

کجایم

کدام سو

بدنبال چه می گردم

خودم یا تو
...




دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم
لابه لای تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهایم را  ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پایت همه جا جاریست...
اما...
دوباره تکرار داستان همیشگی
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت می گردم......مثل همه روزهای نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...!
شاید برگی را از قلم انداخته باشم

دلم..

دلَـــــم يكـــــ كــوچــــه ميخـــــواهَــــد

 

بـــي بــــن بَستــــ . . .

 

وَ بــــارانـــي نَــــم نَــــم . . .

 

وَ يكـــــ خـــــدا ، كـــــه كَــــمي بــــا هَــــم راه بــــرَويـــــم !!

 

هَـمـيــ ـن . . . . .



دِلـَـــــمــ ؛

گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد !

گـ ـاهے میــ ـسوزَد !


و حَتے گــ ـاهے ،

گــ ـاهے نـَ ـه خیــلے وَقتـــ هـآ

امیـــ ـشِکَند !

امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَــد به خـُدا
.
.
.

دل نوشته هاي من

خسته ام اي خدا خسته ام ...عشق !!!از كدام حكايت بي نشان حرف ميزني...عشق مرد وقتي كه خدا دستهاي من را ميان گناه وارامش رهاكرد ورفت....وقتي نگاهي براي دلم نبود...وقتي فداكاري من براي عشق وزندگي افسانه شد....ارزوهاي پاك من رنگ باخت...قلب من باغرورم شكست ومن دراوج جواني ناتوان شدم! هيچكس مرا براي خودم نخواست .... تومرانااميد كرده اي .....از خودم ....بودنم....زندگي..... چيزي براي باختن نمانده است من قماركرده ام برخلاف قانون خدا وحتي در اوج پيروزيم باختم! يك سوال....عشق را ميشود خريد؟ چه طور ميشود پاك كرد ان چه در دل است خوب وبد....پاكي و گناه..... ذهن من مثل ريشه گياه كنار مرداب پوسيده است عشق!!از كدام حكايت بي نشان حرف ميزني!!!!!!

دل نوشته هاي من

گاهی دلم میخواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم،
حتا برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست میشود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام میشود...
بالاخره تمام میشود...!!!!

دل نوشته هاي من

شما”

گرچه واژه محترمی است
ولی ”تو “ شدن لیاقت میخواهد . . .


دلت را به هر کسی نسپار
 این روزها برخی ها از سپرده ات هم
بهره میخواهند . . .



تنها یک عاشق میفهمد 
تفاوت میان
 آغوش نرم 
و 
آغوش اَمن را …
هی میخواهم گُمت کنم
 به عمد
 اما هی پیدایت میکنم
 اتفاقی …
می گویند دنیا دار مکافات است !
دنیا را بی خیال ، فعلا که دار و ندار ما تویی
 و ندیدنت مکافات …

ادامه نوشته